دکتر حبیبه نژاد بیگلری

بیماریTrans sesual )Ts )چیست؟

بیماری Trans sesual )Ts )چیست؟
گروه استان ها- بیماری Trans sesual (Ts ) یک بیماری هورمونی است که فرد علائم ظاهری یک جنس و تمایلات درونی و ترشحات هورمونی جنس مخالف را با خود به همراه دارد…


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس ، همواره در هر عصری فرایندهای رفتاری خاص و بیماری های جسمی و روانی مسیر طولانی وسختی را برای پذیرفته شدن و شناخت در جامعه طی می کنند که این روند در خصوص بیماری های روانی همیشه مقاومت بیشتری را از سوی جامعه در بردارد با این توضیح که دانشمندان و روان شناسانی که تفکرات نوینی را درخصوص کشف پدیده های جدید ارائه داده اند بدوا” مورد انتقاد و ایراد واقع شده و با هجمه انتقادات مواجه شدند ، اما این افراد با شناخت هدف و داشتن انگیزه بالا به اثبات خود و نظریه خود پرداخته و سد انتقادی را شکستند.

با این توصیفات باید گفت بیمارهایی که در جامعه ما حالت نوظهور و ناشناخته دارند ، با توجه به تفکرات سنتی و نیز ضعف سازمانهای تبلیغاتی و حمایتی این جوامع در خصوص آگاهی بخشی به مردم برای آشنایی با این عوارض و حمایت از بیماران روند شناخته شدن آن طولانی بوده که عوارض آن دامنگیر افرادی می شود که به این بیماری ها مبتلا می باشند.

بیماری Trans sesual (Ts ) یک بیماری هورمونی می باشد که فرد علائم ظاهری یک جنس و تمایلات درونی و ترشحات هورمونی جنس مخالف را با خود به همراه دارد و وجود این تعارض مداوم درونی در فرد که در سنین بلوغ و بعد از آن نمود بیشتری پیدا می کندسبب می گردد تا برای حل تعارض درونی اقدام به مقابله و مبارزه ای تکراری و روزمره با خانواده ، همسالان ، آشنایان ، اهالی محل و در سطحی بالاتر مردم جامعه بنماید و بدلیل شناخته نبودن این بیماری در بین اکثریت عوام و حتی برخی از تحصیل کرده ها در مقاطع مختلف علمی تلاش افراد مبتلا به این بیماری و فشار وارده به آنها دوچندان شود.
دربسیاری موراد این مشکلات و معضلات فردی منجر به تبدیل و ایجاد یک معضل اجتماعی می شود بدین ترتیب که عدم حمایت خانواده ، دوستان و جامعه که نقش بسیار ضروری و کلیدی را دارند منجر به تبدیل فرد از یک انسان دارای عارضه هورمونی به یک جامعه ستیز می گردد تا جایی که شکستن هنجارهای جامعه و عدم پذیرش از سوی جامعه باعث حرکات انتقام جویانه از سوی این افراد می شود که عوارض آن یا متوجه جامعه می شود و یا دامنگیر خود شخص بصورت خودکشی ، فرار از منزل و … می شود.حال با این تفاسیر ضرورت رسیدگی به مشکل این بیماران و بیمارانی از این دست و تلاش در جهت مرتفع نمودن آن وظیفه ای عمومی و همگانی بنظر است و این عمومیت از ساختار حمایتی دولتی و خصوصی گرفته تا افرادی عادی جامعه نیز انتظاری می رود .

لذا در پایان باید گفت که در بررسی علمی این بیماری و عوامل تبدیل آن به یک معضل یا آسیب اجتماعی می توان علل زیر را در نظر گرفت :الف – علل فردی

وجود تمایلات بالقوه درونی و باتوجه به تغییرات هورمونی فرد را به سمت رفتارهای دوگانه کشیده و با ایجاد تعارض و درگیریهای ذهنی و قراردادن فرد بیمار برسد و راهی بطور متوالی و مداوم ، یک اضطراب و تنش پایدار را به همراه مشکلات دیگر برایش به ارمغان می آورد که برخی از این مشکلات عبارتند از :
۱ _ درک نگرانی و اضطراب والدین از وجود چنین بیماری در فرزندشان
۲- مشاهده و لمس از نزدیک تنش های ایجاد شده در محیط خانواده بدلیل نداشتن درک صحیح از بیماری
۳- احساس انزوای تدریجی و نادیده گرفته شدن و متعاقبا” سعی در ایجاد حس مقبولیت در میان اعضاء خانواده و اطرافیان با تظاهر و انجام اقداماتی که مخالف با طرز تفکر و علائق وی می باشد.ب- علل خانوادگی :
۱-ضعف والدین (بخصوص پدر خانواده ) در پذیرش و رویارویی با این مشکل
۲-انتخاب سریعترین و پرضایعه ترین راه حل موقت برای فرار ازاین مشکل و شانه خالی کردن از بارمسئولیت طلاق
۳- تنها شدن والده پس از طلاق و تقبل بارسنگین مسئولیت زندگی در ابعاد مختلف (اقتصادی ، تربیتی فرزند ، تحمل بارفشار انتقادی همسایه ها ، فامیل و مردم و مقابله با آنها و …) با توجه به بی مسئولیتی پدر خانواده

۴- نبودن فرصت کافی و مناسب به جهت درک بیماری و عارضه فرزند به فاصله کمی وقوع یک بحران یا شوک آسیب زا تحت عنوان طلاق که منجر به تخریب و تضعیف کانون گرم خانواده ای می شود که می بایست نقش محوری اولین و مهمترین و نخستین نهاد و جایگاه جامعه پذیری فرد را ایفاء نماید به یک محیط ناامن و توأم با استرس می گردد و این تفکر و ذهنیت را در مادر بعنوان تنها سرپرست ایجاد می کند دلیل اصلی این شوک عاطفی وجود فرزند مذکور می باشد و تلاش صحیح مادر در جهت و تربیت و مراقبت از این فرزند یک احساس ایثار و فداکاری قوی را می طلبد و تحقق آن ذهنیت فداشدن یا وقف این فرزندشان را برای مادر ایجاد می نماید.
۵-برکارکردی یا کژکاری خانواده در زمینه پرورش فرزند بدلیل عدم فرصت و دقت کافی برای تک والد زیر خانواده معنا و کارکرد اصلی خود را با وقوع ازدست داده است .
۶- عدم مراجعه به یک روانپژشک و لزوما” عدم درک این قضیه توسط والدین با توجه به آگاهی یافتن از مشکل فرزندشان یا تلاش در جهت استفاده از مکانیزم انکار توسط مادر و سعی در کتمان ذهنی و علمی این مشکل .ج- علل اجتماعی
درتبدیل یک فرد بیمار به یک مشکل یا معضل اجتماعی که افراد دیگر را نیز به چالش بکشاند نمی توان نقش بسیار مهم و رئوف جامعه را نادیده گرفت که برخی از این موارد ذیل می آید:
حرفه ای با افراد جامعه را به نحو احسن انجام دهد بدون آشنایی با مسائل روزمره امکان پذیر نمی باشد.
۲- توسعه و تقویت سازمانهای حمایتی دولتی (بهزیستی ) و خصوصی ( NGOو سازمانهای خیریه )بدلیل اینکه سازمان بهزیستی با تعدد شرح وظایف در ساختار حمایتی اش (کودکان بی سرپرست ، زنان سرپرست خانوار ، مستمری بگیران ، ناتوانان جسمی و ذهنی و…) نمی تواند نقش خیلی مؤفق و چشمگیری را در حمایت از اقشار آسیب دیده ایفاء نمایند نیاز به مشارکت و مدد دیگر سازمانها مؤسسات دارد .
۳- ضرورت اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به آحاد مردم و قشر عامه جامعه و حتی خانواده های این افراد از طریق صدا و سیما با امکانات سمعی و بصری ای فراوانی که در اختیار دارند ، رادیو ، مطبوعات و جراید و نشریات امری انکارناپذیر بنظر می رسد که می تواند نقش بسیار مهم و کلید در این رابطه ایفاء نماید و دراین راستا باید به این نکته توجه داشت که طرح نشدن یک مشکل و چهره ای تابووار ساختن از آن دلیلی بر عدم وجود آن نمی گردد و کتمان کردن یک مسأله موجب تبدیل آن به بحران یا یک آسیب بزرگ می شود.
– شناخت سازمانهای خیریه ای که مسئولیت حمایت از چنین افرادی را برعهده می گیرند و شناساندن و معرفی آنها به مردم و خیرین در جهت کمک و به بیماران در جهت استفاده از امکانات .
۱- برنامه ریزی در جهت آموزش دبیران ، معلمان و احیاء اساتیدی که با این قضیه آشنایی ندارند در یک بعد و در بعد دیگر آموزش دانش آموزان و دانشجویان جهت شناخت و برخورد صحیح .

تحریریه وب سایت دکتر حبیبه نژاد بیگلری – فوق تخصص مغز و اعصاب کودکان


خروج از نسخه موبایل